Content in section 1.
شاهرخ خان - کسی که " پیام دوستی ها " را به ما آموخت . کسی که " Main Hoon Na " را به یک فیلم ایده آل تبدیل کرد. کسی که به ما یاد داد زندگی کامل را به خاطر " کال هو ناآ هو " انجام دهیم. کسی که ما را وادار به تعجب کرد که آیا در مورد عشق محدودیت هایی وجود دارد یا خیر. کسی که میهن پرستی را در ما دوباره زنده کرد. چند دهه پیش ، شاهرخ از دهلی به شهر رویاها ، بمبئی آمد ، با آرزوی روزی که بر آن حکومت کند و پادشاه آن شد. شاهرخ بدون داشتن "پارتی" برای حمایت از او ، در حرفه سه دهه ای خود ثابت کرد که شاه حقیقی صنعت فیلم هندوستان است.
نه تنها با شخصیت هایش در فیلم هایی که در آن با اون حضور داشته شاهرخ خان به ما آموخته بود هرگز شخصی را که دوست داریم رها نکنیم ، بلکه با داستان عاشقانه واقعی او با گائوری خان (همسرش) .
داستان عاشقانه شاهرخ و گائوری از آزمون های زیادی در زمان گذشته است و آنها را به یکی از الهام بخش ترین و پایدارترین زوج های بالیوود تبدیل کرده است. داستان عاشقانه واقعی این فوق ستاره بالیوود ، که به عنوان آخرین عاشق سینما شناخته می شود ، به خودی خود چیزی کمتر از فیلم نیست. در عصری ، که ازدواج ها به زودی جذابیت خود را از دست می دهند و زوجین برای زنده ماندن با هم تلاش زیادی می کنند ، داستان عاشقانه جادویی شاهرخ خان و گائوری خان قطعاً ارزش گفتن دارد. بنابراین ، با ما همراه باشید تا شما را به سفر داستان عاشقانه و زندگی زناشویی شاهرخ خان و گائوری خان برسانیم.
شاهرخ خان برای اولین بار در مهمانی یکی از دوستان معمولی خود در سال 1984 ، هنگامی که تنها 18 سال داشت ، گائوری چایبر توجه اش را جلب کرد. شاهرخ گائوری را دید که با پسری دیگر در حال رقصیدن بود و به دلیل خجالتی بودن او نمی توانست از او در خواست رقص کند. وقتی سرانجام جسارتش را پیدا کرد تا از او بپرسد ، گائوری با بی میلی او را رد کرد و گفت که منتظر دوست پسر خود است. رویاهای شاهرخ در همان لحظه متلاشی شد. اما در حقیقت ، "دوست پسری" وجود نداشت و این برادرش بود ، که او با او در جشن شرکت می کرد. شاهرخ در مصاحبه ای گفته بود که بعداً وقتی از این موضوع مطلع شد ، با او تماس گرفت و گفت:
Mujhe bhi apna bhai samjho (مرا برادر خود بدان)
و این آغاز رابطه زیبا آنها بود!
گائوری چایبر خیلی زود به هوش ، اعتماد به نفس و جذابیت شاهرخ جذب شد و این دو شروع به دیدن یکدیگر کردند. اما اوضاع برای این دو مرغ عشق جوان چندان بد نبود. شاهرخ ، طبیعتاً نسبت به گائوری بسیار حساس بود. او دوست نداشت موهایش را باز نگه دارد ، چه برسد به اینکه با پسران دیگر صحبت کند. در آن زمان بود که گائوری فهمید که به جدایی از این رابطه نیاز دارد. یک روز پس از اینکه تولد خود را در خانه شاهرخ جشن گرفت ، بدون اطلاع به دوستانش به بمبئی رفت.
در این لحظه بود که شاهرخ خان به عشق گائوری خان پی برد. شاهرخ که بسیار به مادرش نزدیک بود ، به او گفت که چه اتفاقی افتاده است. او نه تنها به او گفت که به دنبال عشقش برود ، بلکه ده هزار روپیه نیز به او داد تا کمکش کند. شاهرخ به یاد می آورد که او و دوستانش کل شهر را جستجو کردند ، اما در یافتن گائوری شانس نداشتند. تنها پس از یک جستجوی شدید ، او را در ساحل پیدا کرد. چشمان شاهرخ و گائوری به هم برخورد کردند و در حالی که در آغوش یکدیگر بودند گریه کردند. در آن لحظه شاهرخ و گائوری فهمیدند که هر دوی آنها نمی توانند بدون یکدیگر زندگی کنند و تصمیم به ازدواج گرفتند.
برای پیشنهاد ازدواج گائوری خان ، شاهرخ خان تصمیم گرفت وقتی او را در خانه با اتومبیل خود پیاده کرد ، این سال را از او بپرسد. به محض اینکه گائوری از ماشین پیاده شد ، شاهرخ از او پرسید که آیا با او ازدواج می کند؟ اما شاهرخ آنقدر عصبی بود که بدون شنیدن پاسخ گائوری رانندگی کرد. خوشبختانه این یک بله بود!
اگر فکر می کردید که درام داستان عاشقانه شاهرخ خان و گائوری خان به پایان رسیده است ، در اشتباه هستید! همانطور که شاهرخ و گائوری با عشق و خلق و خوی متفاوت یکدیگر صلح می کردند ، نگرانی چندانی برای بزرگترین عامل روابط خود ، یعنی پیشینه مذهبی متفاوت خود نشان ندادند.
گائوری متعلق به خانواده ای از برهمن هندو بود. پدرش گیاه خوار خالص بود و حتی یک معبد در داخل خانه داشت. و شاهرخ مسلمان بود. واضح بود که والدین او رابطه آنها را تایید نمی کنند. از این گذشته ، دین نقش مهمی در ازدواج در کشورهند دارد. مذهب را کنار بگذارید ، آنها همچنین شاهرخ را ناآرام می دانستند و دختر خودشان را جوانی نابالغ برای چنین تصمیم بزرگی می دانستند.
میر تاج محمد خان که در خانواده ای مسلمان در دهلی متولد شده بود ، پدر شاهرخ خان بود ، مستقل از هند از پیشاور (پاکستان کنونی) و مادرش ، لطیف فاطمه اهل حیدرآباد بود. والدین شاهرخ در سال 1959 ازدواج کردند و او در سال 1965 متولد شد. شاهرخ در دهلی با خواهرش شهناز لالاراخ خان یک تربیت ساده داشته است.
گائوری چایبر در سال 1970 در خانواده هندوی پنجابی در خانواده ساویتا چیببر و سرهنگ رامش چاندرا چهیببر متولد شد. گائوری برادری به نام ویکرانت چایبر دارد.
اختلاف سنی شاهرخ خان و گائوری خان پنج سال است زیرا شاهرخ در 1965 و گائوری در 1970 متولد شده اند.
گائوری خان در مصاحبه ای ، واکنش والدین خود را در مورد تصمیم خود برای ازدواج با شاهرخ خان ، که از مذهب دیگری بود ، نشان داد:
"بله ، والدین من بدیهی است که این کار را نمی کردند زیرا ما خیلی جوان بودیم و سپس تصمیم گرفتن با فردی ازدواج کنم که قصد داشت به فیلم ها بپیوندد و از مذهب دیگری باشد."
شاهرخ و گائوری برای اینکه با هم باشند سختی های زیادی را پشت سر گذاشتند ، این امر برای پنج سال مخفی نگه داشتن رابطه آنها یا حتی تغییر نام او به عنوان یک پسر هندو برای تحت تأثیر قرار دادن والدین گائوری بود. شاهرخ و گائوری تمام تلاش خود را کردند تا والدینش را در مورد عشقشان و اینکه چقدر برای یکدیگر جدی هستند متقاعد کنند.
شاهرخ و گائوری هرگز به فرار فکر نکردند زیرا شاهرخ می خواست قلب همه اعضای خانواده گائوری را به دست آورد. شاهرخ یکبار اعتراف کرده بود که توسط برادر گائوری کتک خورده است. سرانجام شاهرخ با برکت پدر و مادرش توانست دست گائوری را برای ازدواج بگیرد. و شاهرخ و گائوری در 25 اکتبر 1991 در مراسم ازدواج هندوها ازدواج کردند. شاهرخ یکبار گفته بود:
"من نمی دانم که من یک دیوانه هستم یا نه اما در مورد عشقم به گائوری بسیار شدید هستم. او بخشی از من است."
گائوری خان با افشای اینکه شاهرخ خان تنها مرد زندگی اش بوده است ، افزود:
"او اولین فردی بود که با او ملاقات کردم و بیرون رفتم. و او تنها مرد بوده است."
در مراسم اهدای جایزه ، شاهرخ خان نشان داد که چگونه همسرش گائوری خان را فریب داده و او را به جای پاریس در ماه عسل به دارجیلینگ برد. شاهرخ با یادآوری خاطرات گفت:
"این عکس مورد علاقه من است ... وقتی ازدواج کردم ، من بسیار فقیر بودم در حالی که گائوری از طبقه متوسط بود و از لحاظ اقتصادی بسیار خوب بود. بنابراین مانند همیشه ، من به او قول داده بودم که بعد از ازدواج ،" من شما را به پاریس می برم و برج ایفل را به شما نشان می دهم. اما بدیهی است که همه اینها دروغ بود زیرا نه من پول داشتم و نه بلیط هواپیما داشتم اما به نوعی او را متقاعد کردم. سرانجام ما برای فیلمبرداری به دارجیلینگ می رفتیم. آهنگ Raju Ban Gaya Gentleman. و من احساس کردم که با توجه به اینکه حتی گائوری به خارج از کشور سفر نکرده است ، متوجه نخواهد شد اینجا فرانسه نیست.
"به یاد دارم ، وقتی تمام خانواده آنها ، افراد بزرگتر ،که به همه آنها احترام می گذارم و به اعتقادات آنها احترام می گذارم ، در آن زمان ، در آن مهمانی قدیمی ، همه آنها آنجا نشسته بودند که من ساعت 1:15 وارد شدم و ذکر الله می کردم." هوم .. او یک پسر مسلمان است. هوم .. آیا او نام دختر را تغییر می دهد؟ آیا او (گائوری) مسلمان می شود؟ " وی افزود: "همه آنها پنجابی صحبت می کردند. بنابراین ، من به آن ساعت نگاه کردم و گفتم: "باشه گائوری ،" برقع "خود را بپوش و بیایید اکنون نماز بخوانیم."
شاهرخ خان با افشای اینکه باید به دین احترام گذاشت اما نباید مانع عشق شود ، ادامه داد:
"تمام خانواده به ما خیره شده بودند که آیا من قبلاً دین او را تغییر داده بودم. بنابراین ، من به آنها گفتم ،" از این به بعد او مدام برقع می پوشد ، هرگز از خانه بیرون نمی رود و نامش به عایشه و او این گونه خواهند بود. من بسیار لذت بردم ، اما درس همه این ها این بود که افراد باید به دین احترام بگذارند اما نباید در راه عشق قرار گیرند.